مگر من چه چیزی کمتر از نادر قلی در گزی « نادر شاه » دارم مگر نادر از همین ولایت علیه متجاوزان به ایران قد علم نکرد و همراه جوانان و رز مندگان درگزی و کلاتی و مروی و قوچانی و غیره دست بیگانگان متجاوز را از ایالات و و لایات میهن قطع ننمود و آنها را با ابزار رشادت و فداکاری از ایران بیرون نراند مگر نادر با تسخیر افغانستان، هندوستان، ترکمنستان، خوارزم، گرجستان، داغستان و غیره امپراطوری بزرگی را تشکیل نداد اگر من هم تصمیم بگیرم و قیام نمایم میتوانم چنین کنم.
نسبتاً کوتاه قد چهار شانه چشم درشت و مشکی ابرو تند و پیوسته دماغ کشیده گوشها نسبتاً بزرگ سبیل کلفت دارای صدای بسیار قوی و پر طنین دلیر با غیرت و متهور و بی باک « جهجو خان درگزی سردار خاوران » پدرش را در جوانی از دست می دهد مادر او بعد از مرگ پدرش به عقد « اکه » نامی در می آید جهجو، علی و موسی را نزد خود نگه می دارد تا بزرگ شوند زندگی عادی کشاورزی مورد پسند این سه برادر واقع نشد. شبها از مرز درگز وارد خاک روسیه می شدند و به اهالی آن سوی مرز شبیخون می زدند و شتر و گاو و گوسفند و اسب و اموال آنها را به روستای خود می آوردند و بین مردم بی بضاعت تقسیم می کردند، این جوانمردی آنها باعث شد که عده ای در اطراف آنها جمع شوند. جهجو کم کم اختیار برادران و اطرافیان خود را در دست گرفت و آوازه جوانمردی او در نواحی حصار، شلیگان، شمسی خان، حاتم قلعه، لایین، دره درونگر و به طور کلی منطقه درگز بلند شد.
جهجو سخت شیفته داستانهای حماسی شاهنامه بود و در تمام جنگها و کوه و بیابانها شاهنامهای به همراه داشت و کمتر شبی بود که شاهنامه نخواند. او می گفت : اگر ایرانیان ارزش و اهمیت شاهنامه را می دانستند و به آن عمل می کردند هرگز سرزمین ما به اشغال بیگانگان در نمی آمد.
جهجو وقتی اشعار شاهنامه را می خواند مشتهای خود را گره می کرد و بالا و پایین می آورد و سپس می خروشید و بر خود می پیچید شاهنامه طوفانی در روح جهجو به وجود آورده بود بیاختیار همچون دیوانگان به راه می افتاد و چپ و راست قدم می زد و زمین را با چکمه هایش زیر لگد می گرفت پس کو؟ پس کو ای سرزمین ایران، چرا دیگر گیو و گودرز و بیژن و رستم و زال را در دامنت پرورش نمی دهی؟
پس چه شد آن مردانت؟ کجا رفتند، که امروز سیه روزی و ننگ و ذلت ما را تماشا کنند. آنگاه سبیلهای مردانه اش را می تاباند و در حالیکه از شدت خشم و غیرت به جوش می آمد می گفت: نه هرگز! ما به بیگانگان هرگز اجازه نخواهیم داد به سرزمین ما بتازند و شرافت ملی ما را لکه دار سازند، نه هنوز نمرده ایم! ما فرزندان گودرز هستیم ما جنگ یازده رخ را بار دیگر در خاوران تجدید می کنیم و با خون خود این سرزمین را رنگین می سازیم جهجو همچون ابومسلم خراسانی و همچون نادر شاه افشار برخروشید و قیام خویش را آغاز نمود او در همان روستایی چشم به جهان گشود که نادر گشوده بود او شبها به پاسگاها و پایگاهای روسها در نواحی مرزی شبیخون می زد و افسران و سربازان روسی را می کُشت و اسلحه و مهمات آنها را بین سواران خود تقسیم می نمود و روزها در کوههای درگز سنگر میگرفت. کم کم جای پای جهجو در میان مردم محکم شد و طرفداران جدی و فداکار پیرامون نهضت او گرد آمدند او با نفرات خود به درگز حمله کرد و اداره مالیه را تصرف نمود و تریاک موجود را در اداره مالیه درگز را با خود برد رئیس گمرک درگز را کشت و تمام مالالتجاره موجود در گمرک درگز و اموال دولتی را به تصرف خود در آورد جهجو با صد نفر مسلح درگز را به تصرف نیروهای خود در آورد و مدت 6 ماه در شهر درگز حکومت کرده حاکم سابق درگز که نمی توانست وضع پیش آمده را تحمل کند به تهران گزارش می کند که جهجو درگزی قیام کرده و محمد آباد و لطف آباد را تصرف نموده است و خیال حمله به مشهد را در سر می پروراند، در صورتی که به من کمک شود او را سرکوب خواهم کرد. بر این اساس گزارشی به دستور دولت 300 تا 400 ژاندارم وارد شهر درگز می شوند. جهجو که نیروی دولتی را مشاهده می نماید، از محمد آباد خارج می شود و در حصار به سنگر بندی می پردازد. نیروی ژاندارم نیز در بلندی قره چومه، سنگر بندی می نمایند.
جهجوخان به اتفاق یاران خود در تپه قراول برج و قزل تپه، شدیداً مشغول سنگرسازی شده و افراد خود را با تاکتیک نظامی در سنگرها مستقر می کند و پس از این آرایشی دستور جنگ از طرف جهجوخان صادر می شود. آتش هولناکی بر سر ژاندارمها باریدن می گیرد. جهجو خان با چند نفر از یاران خود زیر پشتیبانی آتشی خودی به سنگر قره چومه که در اختیار ژاندارمها بود حمله میکند. افراد سنگر را تارومار می کنند و توپ آنها را به تصرف خود در می آورد، قوای ژاندارم فقط فرصت پیدا می کنند که جان خود را نجات دهند و فرار کنند. پس از پایان جنگ با میانجیگری بزرگان لطف آباد و محمدآباد از جهجو خواهش می کنند که اسلحه و توپ دولتی را به ژاندارمها پس بدهد تا از این بدنامی و خجالت و شرمساری خارج شوند. جهجو مجبور میشود چند ماهی را از منطقه درگز خارج و به خاک روسیه برود. ولی شورش جهجو در روسیه سروصدا درآورده بود، در خاک روسیه او را می شناسند و دستگیرش می کنند و به زندان میاندازند. جهجو مدت یک سال در روسیه زندانی می شود. که موفق به فرار از زندان می شود. جهجو به اتفاق همراهیان خود از زندان فرار می کند و خود را با عجله به حصار درگز می رساند و در آن جا افراد خود را جمع می کند و به درگز می رود و از آن جا وارد منطقه قوچان می شود. جهجو از طرفداران پر و پا قرص مشروطیت ایران بود و خلاصی محرومان و ستمدیدگان را در اجرای قوانین مشروطیت می دانست. به همین جهت از کیان مشروطیت و مشروطه خواهان به شدت دفاع می نمود. به همین مناسبت بود که به نیشابور تاخت و شاهزاده نیرالدوله را که یکی از مستبدین سر سخت بود دستگیر نمود و به چوب بست و سپس به زندان انداخت. جهجو که غرق ملی و میهنی فوق العاده ای داشت تمام بدبختی های منطقه را از بی لیاقتی عبدل الرضا خان شجاعالدوله رهبر ایل زعفرانلو می دانست. هنگامی که وارد قوچان شد سواره بردم خانه شجاع الدوله ایستاد و فریاد زد : « آهای مردیکه شیرهگی از پشت چراغ قلیان برخیز که از تو نادر بسازیم، تو نیروی نظامی کردها را ضایع و نابود کردی، تو کردها را خوار و ذلیل و زبون ساختی و اتحاد آنها را از بین بردی مرگ بر تو باد ».
در چهاردهم جمادی الاول 1331 قمری جهجو خان از مأموریت خود به نیشابور به قوچان آمد با شجاع الدوله امیر عبدل الرضاخان حکمران یکدیگر را ملاقات کرده، روز بعد به عزم تسخیر درگز رفت.
پس از چهار روز به قوچان مراجعت کرده و به محض ورود به عمارت سرکار شجاعالدوله عذرش را خواست که دولت رئیس نواب والا نیروالدوله ایالات خراسان تلگراف کرده که من تو را توقیف نمایم. چون به تو قول داده و میهمان من هستی.
به مأموریت خود رفتار نمی کنم و تو هم فوراً حرکت کرده و برو. جهجو خان فوراً سوار شده و با دوازده سوار همراه خود از شهر بیرون رفتند. در روز سه شنبه 26 شهر فوق سالدت دور عمارت سر کار آمدند عبدل الرضا خان را گرفته به مشهد بردند، عده ای را هم جهت دستگیر کردند، جهجو به علی آباد علیا رفته تیر تفنگ کرده، سه چهار نفر از سالدت هدف تیر واقع و جهجو با همراهانش فرار کردند.
جهجوخان چند روزی را در فاروج به شکستن انبارهای غله دیوانی مشغول و به مردم گرسنه بخشش می نمود. وی در حالی به سوی قوچان آمد که دستور دستگیری وی به تمام سران و خوانین کرد قوچان، شیروان، بجنورد و اسفراین از سوی والی خراسان که تحت فشار ژنرال ردکو فرمانده نظامی روسی در خراسان بود صادر شده و برای سرِ جهجو جایزه تعیین کرده بودند و جهجو ناچار خود را به کوهستان شاهجهان رسانید که بلکه از ولیخان قرامانلو و فرهادخان توپکانلو کمک بگیرد. فرهاد خان برخلاف دستور العمل والی خراسان و حاکم نظامی روسی در مورد دستگیری جهجوخان به او کمک مالی نمود اما محمد ابراهیم خان روشنی و فرج الله خان شیروانی نیز به جنگ جهجو رفتند که نیروهای روسی را در دستگیری جهجو یاری دهند.
جهجو چند روزی میهمان ولیخان قرامانلو بود که سروکله سالدتهای روسی در شاهجهان پیدا شد. نگهبانان جهجو به او اطلاع می دهند. جهجو فرمان حرکت می دهد یارانش سوار می شوند جهجو از ولیخان خداحافظی می کند و به سوی بام حرکت می کند. زیرا او نمی دانست که از پشت سر نیز کردهای شیروان و روسها او را محاصره کرده اند. با نزدیک شدن غروب آفتاب جهجو بار دیگر به محاصره افتاد او ناچار به قلب دشمن زد و خط محاصره را شکست و به سوی بام پیشروی کرد. با تاریک شدن هوا تپه ای بین جهجو و یاران او واقع شد در این میان اسب جهجو در باتلاق گیر می کند و تا شکم در باتلاق فرو می رود دشمنان او را گلوله باران می کنند تیری به ران راست جهجو برخورد می کند که از رانش گذشته و به دلیل قرار گرفتن پای جهجو در پهلوی اسب تیر از شکم اسبش عبور می کند. جهجو در آن تاریکی شب با دستمال زخم خویش را می بندد. با اینکه جهجو آن شب کشته شده بود اما دشمن تا برآمدن آفتاب جرأت نکرد به جنازه او نزدیک شود. روسها جنازه را به قوچان آورده، شکمش را دریدند و پر از یخ و برف کردند و از آنجا به مسکو فرستادند. مرگ جهجو ضایعه ای بزرگ برای مردم محروم و بیچارهی نواحی مرزی بود. زن و مرد در مرگ جهجو داغدار و سیاه پوش شدند، کودکانی که در آن سال دیده به جهان گشودند بیشترشان جهجو نام نهاده شدند. هر چند هیچکدام جهجو نشدند.
جهجو گِر تِن سَه ری چِیانَه لَه وان زاوان گر توفانه
وی ئار بردا سه لاتانه خانی خانان جهجو خانو
چهند شهوا رو، وی گِر جه نگه مهیدان له دوشمهن گِر تهنگه
ئیشهو دوشمهن راههت راکهت ههدور له کورمانجان نهکهت
بهیداغ و بهختی مه را کهت بی کهس جانو، جهجو خانو
ئی شهو کورمانج داغداره جهنازی ته بو هاواره
ته رو، له مه گِر ئیواره خانی خانان، جهجو خانو
«روحش شاد و یادش گرامی باد » موسی ثنایی فرد ( باغچقی )
منابع :
1- حرکت تاریخی کرد به خراسان- کلیم الله توحدی- ج 3 صفحه 407-
2- حرکت تاریخی کرد به خراسان- کلیم الله توحدی ج 4- صفحه 335
3- اترک نامه- رمضان علی شاکری- صفحه 113
4- مرزداران دامنه کیسمار- هاشم صادقی- صفحه 123
5- وقایع خاور ایران- سید علی میرنیا- صفحه 203
.
…::: دانلود فایل صوتی بازگویی داستان ججو خان :::…
از زبان حسن مهربان شاعر کرمانج
نظرات